مدح و منقبت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
اگر بال و پرم بخشند بیزهرا نمیخواهم و گر جان و سرم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر روز قیامت از عطش جانم به لب آید شراب کوثرم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر آب بقا ریـزند، بیحـیدر نمینـوشم و گر چشم ترم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر سلمان شوم بیمهر زهرا نامسلمانم خلوص بوذرم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر چون نخل خشکی باشم و از روضۀ رضوان همه برگ و برم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر با آن همه فیض مِنی در ماه ذیحجّه وقوف مشعرم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر با دست جبریل امین پـروانۀ جـنّت به صبح محشرم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر از کلّ سادات ملک بر قـلّۀ گردون مقام برترم بخـشند بیزهـرا نمیخواهم اگر بر مسند شاهی به بام عرش بنشینم هزاران کشورم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر از کثرت اشگ سحر در خلوت شبها دو دریا گوهرم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر دائم بمـیرم وز نفـسهای مسیحایی روان بر پیکرم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر با جام خضر از چشمۀ آب بقا، هر دم حیات دیگرم بخشند بیزهرا نمیخواهم کیام من «میثمم» عمری گدای کوی زهرایم و گر صد افسرم بخشند بیزهرا نمیخواهم |